رقص قَلَم، رویِ بَلَم



بگو دوستم داری.
تا زیباتر شوم
بگو دوستم داری. تا انگشتانم طلا گردند
و پیشانیم ماه.
بگو دوستم داری تا بتوانم دگرگون شوم،
بدل به خوشه گندم شوم یا درخت نخل
هم اکنون بگو، درنگ نکن
برخی از عشق‌ها درنگ نمی‌پذیرند
بگو دوستم داری تا تقدس مرا بیشتر کنی
تا از دفتر شعرم کتاب مقدس بسازی.

تقویم را عوض می‌کنم اگر بخواهی
فصل‌ها را می‌شویم و فصل‌های دیگر می‌سازم
امپراتوری ن برپا می‌کنم
                                 اگر بخواهی. 

بگو دوستم داری تا شعرهایم روان شوند
نوشته‌هایم آسمانی.

عاشقم باش تا
خورشید را با اسب‌ها و کشتی‌ها تسخیر کنم
درنگ نکن. این تنها فرصتی‌ است برای من
تا بیافرینم. یا بیاموزانم
در بندر آبی چشمانت
از: نزار قبانی
ترجمه‌: احمدپوری


 

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

آموزش علوم متوسطه Darde del haye shabane man نازی ام، هدايت شده به امر خدا mentally روماتیسم / آرتروز روستای هدف گردشگری لایزنگـــان آقای حقوقدان رزمنده My sweetheart moon